جوک

یه روز از یه ترکه میپرسن خونت کجاست؟
میگ:اردبیل همون در زرده

یه روز ترکه تو اتوبوس وایساده و میله اتوبوس رو گرفته
یه نفر ازش میپرسه:این همه جا چرا نمیشینی؟
ترکه میگه:همینم نیم ساعت دیگه گیر نمیاد
ترکه میره بربری بخره میبینه هیچکس تو صف نیست میگه اقا 15 تا بربری بدین به ما بریم
نونوا میفهمه طرف ترکه میگه یه کم بدم دستش میگه اقا برو تو صف وایسا
ترکه یه نگاه این میکنه میبینه هیچ کس نیست میگه کدوم صف؟ نونوا هم همینطور گیر داده بود که برو تو صف یهو ترکه دست میکنه سنگ کل شیشه های مغازه رو میشکنه نونوا بهش میگه هوی مرتیکه چرا همچین کردی؟ ترکه هم میگه ا حالا این همه ادم تو صف هستن چرا گیر دادی به من؟

 

تا ده سالگی هر شلواری که بپوشی سر زانوهاش سوراخ میشه؛
از ده سالگی تا آخر عمر هم همین پروسه روی خشتکت اجرا میشه

 

.

 

.

 

.

 

دیشب مهمون داشتیم به یکی تعارف کردیم گفتیم شما حق پدری به گردن ما دارید

 

عاقا کلید کرده بود میگفت هوا خنک شده اجازه بدید کولرو خاموش کنم!

 

.

 

.

 

.

 

ﻣﺎﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺩﻡ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﻟﻨﮓ ﻇﻬﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﻢ
ﻣﺸﮑﻞ ﺍﺯ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ
ﻭ ﺑﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﻤﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ…
ﻣﺎ ﺫﺍﺗﻦ اروپایی ﻫﺴﺘﯿﻢ..ﺑﺪﻧﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻭﻗﺖ اروپا
ﺗﻨﻈﯿﻤﻪ
ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﻃﺒﯿﻌﺘﻤﻮﻧﻪ ﺩﯾﮕﻪ

 

.

 

.

 

.

 

هروقت تو خونه با پیشوند “پسرم” صدام میکنن یا ماشین مونده تو کوچه که باید بیارمش تو یا یه چیز بالای

 

کابینت مونده که دست مامانم بهش نمیرسه، یا آشغالا رو باید بذارم دم در!

یارو دم یه گربه رو گرفته بوده و می کشیده
بهش می گن : گناه داره چرا دم گربه رو می کشی؟
می گه  بابا من فقط دمش رو گرفتم … خودش می کشه

—————————
یارو میره ته استخر تا میاد بالا می گه : کاشی کاره عجب نفسی داشته !!!

—————————

غضنفر تو جاده داشته رانندگی می کرده ، یهو میبینه یه کامیون داره از روبروش میاد،
میزنه رو ترمز میبینه ترمزش نمی گیره .

رفیقشو صدا می کنه می گه : اصغر اصغر پاشو تصادفو ببین .
—————————
یک مورچه و یک زرافه باهم ازدواج می کنند
شب عروسی مورچه گم می شه بعد از یک هفته پیداش می شه
بعد زرافه بهش می گه : این همه مدت کجا بودی ؟
مورچه می گه : تو راه بودم که بیام بوست کنم

 

حیف نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه.
آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.
حیف نون می گه: ببخشید… بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!

—————————

شعبده بازی روی صحنه هنر نمایی می کرد که ناگهان گفت: حالا یک خانم بیاید روی صحنه تا من کاری کنم که غیب شود!
مردی از میان جمعیت برخاست و گفت: آقای شعبده باز! چند لحظه صبر کن تا من بروم مادر زنم را بیاورم!

—————————

سه نفر می خواستند چای لیپتون بخورن. اولی فنجان رو نگه می داره و لیپتون را تو فنجان تکان می ده، دومی لیپتون را نگه می داره و فنجان را تکان می ده، سومی لیپتون را به دور فنجان می ماله!

—————————

مادر: احمد! اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم که آنها را به طور مساوی با جواد تقسیم کنی، چند تا به او می دهی؟
احمد: سه تا!
مادر: ببینم! مگر تو حساب کردن بلد نیستی؟
احمد: چرا مامان من بلدم، ولی جواد که بلد نیست!

—————————

به حیف نون گفتن واسه زلزله بم چه کمکى کردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالی بود، ایشالا زلزله بعدی!

—————————

احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟
مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.
احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند!

 

دیوانه اولی: من وقتی رو کله ام وامیستم خون توی سرم جمع میشه، ولی وقتی روی پاهام وامیستم، خون تو پاهم جمع نمی شه، می دونی چرا اینجوریه؟
دیوانه دومی: خوب معلومه، چون پاهات مثل کله ات تو خالی نیستند!!!

—————————

بچه از باباش می پرسه: بابا! تو بهشت زنها از شوهراشون جدا زندگی می کنند یا با هم هستن؟
باباهه می گه: بچه جون! اگه زنها با شوهراشون یک جا باشن که اونجا دیگه بهشت نمی شه!

—————————

حیف نون زنگ می زنه ثبت احوال، می گه: ببخشید، اونجا ثبت احواله؟ من امروز احوالم خیلی خوبه، می خواستم ثبت کنم!

—————————

توی یک مهمانی، یک خانمی رو می کنه به حیف نون، می گه: به نظر شما من چند سالمه؟ حیف نون می گه: گفتنش یک خورده مشکله، اما یک کم که دقیق می شم می بینم اصلا بهتون نمی یاد!

—————————

حیف نون می ره کارخانه چوب بری استخدام بشه، آقاهه می پرسه: سابقه ای تو کار چوب بری داره؟
حیف نون می گه: من می تونم درختای گردو به قطر یک متر رو در مدت یک دقیقه با تبر قطع کنم!
آقاهه خیلی تحت تاثیر قرار می گیره، می گه: این همه تجربه رو از کجا آوردی؟
حیف نون می گه: از کویر لوت!
آقاهه می گه: مرد حسابی! کویر لوت درخت گردوش کجا بود؟!
حیف نون می گه: پس فکر کردی واسه چی دیگه اونجا درخت گردو پیدا نمی شه؟!

—————————

معلم: کی می دونه چرا هواپیما پروانه داره؟
رضا: آقا اجازه؟ برای اینکه خلبان عرق نکنه!
معلم: از کجا فهمیدی؟
رضا: آقا اجازه؟ یه دفعه که ما داشتیم فیلم تماشا می کردیم، دیدیم که وقتی پروانه هواپیما از کار افتاد، خلبانه خیس عرق شد!

—————————

یارو می رسه به دوستش می گه: حیف نون چی شده؟ خیلی به نظر ناراحتی؟
حیف نون می گه: آخه این هفته بدترین هفته برام بود، شنبه طلبکاره اومد در خونمون، یکشنبه ماشینم رو دزدیدند، دوشنبه خونه مون آتیش گرفت، سه شنبه سکته ناقص کردم، چهارشنبه بابام فوت کرد، پنج شنبه زنم گم شد و از همه بدتر جمعه… زنم پیدا شد!

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 9 آبان 1392 | 18:46 | نویسنده : ALIREZA GOTVANDI |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.